در تحلیل عدم توفیق مردان بزرگ تاریخ ایران، کمتر تحلیل و نوشتهای خواندهایم. محبوب بودن در ایران چندان چیز فرخندهای نیست. کسی که در جامعه ایران زندگی کرده باشد، اگر توانایی ذهنی کنار هم گذاشتن پازلهای تاریخی را داشته باشد، در همان زمان کسب محبوبیت، باید نگاهی به سرنوشت دهها و صدها ستارههای در تاریخ ایران داشته باشد که هر یک در بهترین شرایط، دو سه سالی بیشتر مجال درخشیدن پیدا نکردند.
در جامعه ایران که شوری کنترلنشدنی در سر دارد، کمتر میتوان به صورت همزمان شعوری همارز این شور، سراغ گرفت. بنابراین جای تعجب نیست که برای مثال در سی تیر سالی، جماعت، مرگ را به رفتن بزرگی ترجیح دهند و در گرمای بعد از ظهر مرداد سال بعد، آنقدر جماعت خوابزده و چرتی باشند که نای برخاستن از خواب را نداشته باشند و کمهزینهترین کودتای بزرگ تاریخ را به نظاره بنشینند.
در کتاب جالب «جامعهشناسی نخبهکشی»، نویسنده بسیار این در و آن در میزند تا دریابد به راستی نخبهکشی در جامعه ایران چه دلایلی دارد، آیا نخبههای ایرانی، خصایصی نابودکننده دارند؟ آیا جامعه ایرانی ویژگیهای منحصر به فرد دارد؟ و آیا اصلا نخبه بودن در ایران باعث یک عدم درک ضمنی بین او و جامعه میشود.
برخی، این رفتار دوگانه جامعه ایرانی را با محبوبهایشان، به تغییر رفتار و بیوفایی خود محبوبها نسبت میدهند، برخی هم همواره دستهای پشت پرده و آلزایمر جمعی را مسئول میدانند و بعضی نفرینی نثار تقدیر بد میکنند. اما چرا محبوبهای فرنگیها در دلها و کتابها و موزهها و در زمان حیاتشان در بین مردم ماندگار میشوند و در بین ما نه؟
شاید مشکل از خود ما باشد که همواره دوست داریم هر پدیده و هر شخصی را سیاه یا سفید ببنیم و تحمل شخصیتهای مثبت خاکستری را نداریم، «دیوار باستانی تردیدهایمان»، به ما شکیبایی در اوج ندیدن و اشتباهات نخبگان را نمی دهد. ما برای دوست داشتن در شک و تردید هستیم، همواره ناخودآگاه از خود میپرسیم که نکند معشوقمان، لیاقت عشقمان را نداشته باشد؟ نکند کاسهای زیر نیم کاسه باشد؟!
گفتهاند و چه نیکو گفتهاند که تاریخ تکرار میشود و باز هم بسیار زیبا اندیشیدهاند کسانی که فوتبال ایرانی را مشتی از خروار جامعه و روابط مبهم و تعریفنشده قدرت در ایران، دانستهاند.
قطبی یک نخبه عرصه دانش و سیاست نبود، مربیای بود تازه از فرنگ برگشته که تا مدتها حتی از درک اصطلاحات و جملات پر از ایهام و متناقض با عملمان، عاجز بود، مربیای بود که گرچه خوب تعویض میکرد و تمرین میداد، اما در بازی سرنوشتساز حاشیهها و مردمشناسی، دوره طفولیت را طی میکرد.
قطبی که به اشتباه تصور میکرد بعد از یک فصل حضور در ایران قواعد فوتبال پرحاشیه ایرانی را به خوبی فراگرفته، این بار آمده بود که موفقیت را تکرار کند، دورنمایی که از نخستین بازیهای فصل دیده نمیشد. اما به زودی دریافت که مشکل او تنها، دستیار سابق او در فصل قبل نبوده است و این کلیت فوتبال ایرانی است که با او ناسازگار است.
به راستی قطبی چه اندازه اشتباه میکرد که تصور میکرد صداقت و دانش تنها متاع خواستنی در فوتبال ایران هستند و میشود بدون استاد بودن در حاشیهها، داشتن (تصاحب) جایگاهی در مطبوعات ورزشی و لایههای پنهان قدرت، به قول آن مفسر و مجری فوتبال، تنها به صورت «فوتبالی» به سرمنزل مقصود رسید، او نمیدانست که لعابی از ریا هر چند با سابقه پیشین یک مربی، ورزشکار یا فعال اجتماعی تناسبی نداشته باشد و مراودهای با یک تازه به دوران رسیده قدرتمند، چقدر میتواند جایگاه تزلزلناپذیر و حاشیه اطمینان برایش فراهم کند.
نمیدانیم که قطبی بالاخره چه زمانی به علم کامل رسید، زمانی که در بازگشت اخیرش به تهران، سرمربی آینده پرسپولیس را داخل همان هواپیمای خود دید؟!
قطبی نماند تا سناریوی از پیشنوشتهشده اخراج او بعد از بازی روز شنبه، شکل نگیرد، بازیای که باخت پرسپولیس در آن با توجه به غیبت بیشتر ستارههایش، تنها و تنها محتاج کمی حاشیه دیگر است.
قطبی نماند و جام زهر را شجاعانه نوشید، تا کار را برای تعویض مربی آسان کند، تا احتیاجی به دهها مصاحبه و تعارف برای توجیه چرایی اخراجش نباشد.
این پست را با عکسی از آخرین لحظات حضور قطبی در ورزشگاه آزادی و ترانهای از «پینک فلوید»، به اتمام میرسانم، ترانهای که آن را با یکی از صحبتهای قطبی میکس کردهام:
Shine On You Crazy Diamond!
لینک دانلود غیرمستقیم و لینکهای دانلود مستقیم (+ و +)
نوشته مرتبط: پرسپولیس قهرمان شد: پیروزی دانش و امید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر