۱۳۸۷ دی ۱۷, سه‌شنبه

حسيني(ع) که قرن‌ها برايش گريسته‌ايم


 


زمينه التفات، شناخت است. آدمي به خاطر معرفتي که نسبت به ديگري دارد به او محبت مي‌نمايد. بنابراين هرچه سطح و دامنه معرفت انسان به ديگري بيشتر باشد، ميزان مهرورزي او نيز بيشتر خواهد بود. ما ديگران را دوست داريم چون آنها را به ‌اندازه کافي مي‌شناسيم. اغلب انسانهاي پيرامون ما کساني هستند شبيه ما و با اغلب خصوصياتي که کم و بيش ما در خود سراغ داريم. نوع برخورد و نگاه ما نيز به همه آنها (با اندکي شدت و ضعف) يکسان و به يک اندازه است.

 

اما گاهي پيرامون ما افرادي متفاوت از جمع ما يافت مي‌شوند. گاهي اشخاصي با مروت بسيار، فداکار و دانش سرشارند و گاهي اولياء الله، قديسان و قهرمانان فراروي نگاه ما هستند. ما هر دو دسته را دوست داريم؛ چراکه خود آنها دوست‌داشتني هستند. در واقع، دوستداري آنها دليل نمي‌خواهد، اما بي‌علت هم نيست. گاهي ما به واسطه نيازي که به آنها وا حساس ضعفي که در خود سراغ داريم، مجذوبشان مي‌شويم. اين احترام گاه شکل پرستش و محبت مفرط به خود مي‌گيرد.


امام حسين(ع) از معدود انسان‌هاي تاريخ است که هم قديس بود و هم قهرمان. در اينجا مراد از قديس، کسي است که همه دوست داشتني‌هايش را براي اخلاقي زيستن فدا مي‌کند و منظور از قهرمان نيز کسي که همه ترس‌هاي خود را براي اخلاقي زيستن از بين مي‌برد. (1)

قدر قداست و نيز قهرمانانه مردن او و خاندانش چنان در اوج است که آدمي بي اختيار شيفته و مجذوبشان مي‌شود و براي اظهار اين علاقه‌مندي، شيوه‌هاي بسياري را پيشه خود مي‌سازد. اگرچه اين کار، نيکو و شايسته است، اما از يک آفت نيز در امان نيست و آن کم شدن ميزان معرفت و شناخت انسان به عمق اين حماسه و آشنايي با پيام واقعي آن است. در صورت تداوم اين روند، ما کارکرد عملي و الگويي عاشورا را از دست خواهيم داد و اين چيزي است که با هدف و انگيزه اصلي قيام حسيني منافات دارد. در اين نوشتار و به اختصار ريشه‌هاي محبت صرف و ضرورت معرفت بيشتر نسبت به حماسه حسيني کنکاش شده است.


درآمد: 
تاريخ پر از طراوت تکرار حماسه‌هاي سرخ است و قربانگاه‌هاي عدل و فضيلت بسيار ديده است. چه رخدادهاي وخيمي که به‌واسطه مواظبت از حرمت‌هاي قومي و قبيله‌اي، نژادي و زباني و يا ناموسي و اقليمي در تاريخ رخ نداده است. همه آنها اما در گذر زمان به تاريخ پيوستند و تنها يک رويداد تاريخي شدند. طرفه تحرکي بود، اگر مي‌توانست مجال اين را ندهد که تاريخ مصرفش سپري شود و لازمه آن، اين بود که کاري فراتر از انگيزه‌هاي قومي و قبيله‌اي باشد.


برنامه‌اي که در آن نه به انسان اين مکاني و اين زماني، که بتواند به انسان بينديشد و چراغي فراروي نگاهش روشن نگاه دارد تا با آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرد. چنين قيامي است که امکان آن را مي‌يابد تا چونان گوهري تابناک بر تارک تاريخ بدرخشد و سنگ نشاني شود تا آدمي راه راستي را گم نکند و حماسه خونبارح سيني اين‌گونه بوده است. عاشورا ضمن اينکه رستاخيز احساسات ناب انساني است، آبروي تمامي آزاديخواهان روي زمين هم هست. عاشورا، نه يک اتفاق تاريخ اسلام و عرب که آشوب درون هر انسان مسئول است. نشان به آن نشان که قافله سالار اين قوم برگشته از يک حج نيمه تمام گفت: «اگر دين نداريد لااقل آزاده باشيد و کارمن در اين قيام، سرمشق شماست.»


سطح و دامنه ماندگاري آن روز واقعه، باورنکردني است. اگر چه اين همه سال تعزيت و عزاداري، معمولا در خور شأن و منزلت واقعي آن نبوده و نتوانسته در ژرفاي پيام واقعي عاشورا کاوش کند، ولي با اين حال هنوز و تا هميشه تاريخ آن حماسه زنده و پابرجاست. ضمن اينکه قدرت عجيبي در پيوند و وفاق اجتماعي دادن به مردم داشته و دارد. تشکيل اجتماعات، ايجاد دسته‌جات و هيئات، اداي نذرها و ترويج ساير برنامه‌هاي اجتماعي، کمترين تأثير اين حماسه است که البته همه اينها در روحيه بخشي و هويت‌دهي به جهان تشيع بي‌اثر نبوده است. همواره هم به واسطه بار احساسي و حماسي بالاي آن، برداشت‌هاي ايدئولوژيکي از آن شده و از اين رهگذر، حکومت‌هاي اسلامي مختلفي نيز تاسيس گشته است. (2)


بر اينها بيفزاييد روايت عشق و عاطفه برادري و خواهري، جدال خير و شر، ارزش غيرت و جوانمردي، حرمت نهادن به خانواده، سفارش به خوبي‌ها، فضيلت صبر و شکيبايي و بسياري آموزه‌هاي ناب و اخلاقي ديگر که در فرهنگ عاشورا موجود است.


معرفت حماسه حسيني: 
حماسه حسيني، ازيک سو ايثار شهادت گونه عاشقانه‌اي است که براي هميشه به صورت والاترين ارزش اخلاقي در رفتار انساني در عالم باقي خواهد ماند و از سوي ديگر يک حرکت عاقلانه و دورانديشانه‌اي است که شخصي مسئول در برابر يک بي‌عدالتي سيستماتيک انجام داد. (3) با اين حال و در طول تاريخ، برق غيرتش چشم عقل و منطق را زده است و خلق چنان به تعزيتش نشسته‌اند که چندان فرصت معرفتش را نداشته‌اند. ايرادي نيست اگر بگوييم که در همراهي با اين کاروان کوچک، پاي استدلاليان چوبين است؛ چه اينکه ضمن وجود يک سري موانع عاطفي که از آنها در برانگيختن حس ترحم ديگران استفاده شده است، متأسفانه آنچه از اين قضيه به دست ما رسيده، اغلب با موازين درست تاريخ‌نگاري حاصل نگشته است. بيشتر چيزهايي از آن به ما رسيده که روايتگرانش خوش داشته‌اند ما آنها را به ياد داشته باشيم. (4)


تاريخ حماسه حسيني به شدت نقلي و روايتي بوده و عنصر سوگ و گريه چنان بر آن سايه ‌انداخته که مجال زيادي به تحليل و تأمل درباره آن نداده است. مختصر تأمل درباره ان نيز کمتر به واسطه منابع دست اول مکتوب و بيشتر به وسيله تکايا و روضه‌ها و نوحه‌ها انجام شده است. تداوم اين وضع، تا آن هنگام که جامعه در فضاي تک‌بعدي پيش از عصر ارتباطات و اطلاعات سير مي‌کرد، شايد حساسيت زيادي نداشت؛ چراکه اکثريت جامعه را طبقه عوام تشکيل داده بود؛ بنابراين پرسش کمتري در امور معنوي و تاريخي به ذهن آنها خطور مي‌کرد.


براي مردم اين گفته پيامبر کفايت مي‌کرد که: «حسن و حسين، فرزندان من هستند؛ خواه بجنگند و يا صلح کنند.» تا ضمن زدن مهر تأييد بر حرکت آنها به خاطر معصوميتشان، بي‌اعتنا به تأمل جدي درباره چندوچون اقدامات آن بزرگواران بشوند. بنابراين اغلب اين وقايع را دربست مي‌پذيرفتند و همچنان به ستايش آنها مي‌پرداختند. اما براي آنکه دينداران از اين وقايع درسي تازه بياموزند، هنوز زمان لازم بود تا نوبت تحليل اين وقايع برسد.


خوشبختانه ما در عصري و جامعه‌اي زندگي مي‌کنيم که شاهد خوانش و کاوش جدي د رماهيت قيام عاشورا هستيم. متفکران هم‌عصرما توجهات تازه و تأمل‌برانگيزي در اين باره به عمل آورده‌اند. استاد مرتضي مطهري، دکترع لي شريعتي و مرحوم نعمت‌الله صالحي نجف آبادي از جمله کساني بودند که در زمينه معرفت حماسه حسيني، تأملات چشمگيري از خود نشان داده‌اند. در اين مجال اما فرصت و حوصله نقد و بررسي ديدگاه‌هاي ايشان نيست؛ بنابراين فارغ از مشخصه‌ها و تفاوت‌هاي فکري هر کدام نسبت به فلسفه عاشورا، يک نکته برجسته و مشترک در همه اين نظرات وجود دارد و آن، ضرورت معرفت و مطالعه حماسه حسيني است.


اين ادعا، آنگاه فوريتي دوچندان مي‌يابد که بدانيم در نقل و روايت اين حماسه، متأسفانه تحريفات بسياري صورت گرفته است. در اين ميان پيش از آنکه بر عظمت و ماهيت قيام امام حسين تأکيد و توجه شود، بر شدت وحدت ظلم ظالمان و سپاه مقابل ايشان تاکيد شده است. اين برخورد ساده با آن واقعه پيچيده، شايد تا پيش از اين اشکالي نداشت و حتي ضرورت هم داشت. در آن روزگاران و در برابر حضور و نفوذ گسترده دولت‌هاي مستبد و مسلمان‌نمايي همچون امويان و عباسيان، استفاده از نمادهاي عاطفي تاريخ عاشورا براي گرم نگه داشتن کوره انتقام و مقابله شيعيان تا رسيدن به يک فرصت مناسب، لازم بود.


امروزه اما فضا عوض شده است. ديگر، ضمن اينکه شيعيان در اقليت و تنگنا نيستند، براي خود قوتي پيدا کرده‌اند و صاحب نام و نشان و هويت و حکومتي شده‌اند؛ به گونه‌اي که حتي توان رقابت با ديگر نظام‌هاي سياسي و فکري را نيز يافته‌اند. ما در زمانه‌اي زندگي مي‌کنيم که اغلب مردم به عوام زدگي، خرافات و تحريفات در وقايع تاريخي بزرگي مثل قيام عاشورا، وقعي نمي‌نهند. امروزه ديگر نسل جوان و نوجوان نمي‌تواند و نمي‌خواهدفلسفه عاشورا را صرفا از طريق بلندگوهاي تکايا و هيئات بياموزد. اكنون ديگر فهم و درک عالمانه و محققانه قيام عاشورا در وهله نخست اهميت قرار دارد که آدمي بداند کجا مي‌ارزد تا جانش را فداکند. در صورت تأمل جدي در اين موضوع، (و همچنان‌که پيشتر به آن اشاره شد)، قطعا نوع التفات و احترام ما به اين واقعه هم صورتي تازه به خود خواهد گرفت. در آن صورت، محبتي تازه نسبت به اين حماسه احساس مي‌کنيم که بر پايه معرفتي نو بنا نهاده شده است.


محبت حماسه حسيني:

مهرورزي به شخصيت امام حسين(ع) چيز عجيبي نيست، چراکه ايشان به قدر کافي دوست داشتني هستند. آدمي در گريه کردن بر اين مصيبت بزرگ نيز ناگزير است؛ از بس که اين واقعه جانسوز است. ضمن اينکه انسان بايد فارغ از غمهاي کوچکي که او را دربر گرفته‌اند، با غم قابل و بزرگي دمساز شود تا باعث رونق و روشني دل و دماغ او گردد. همه اينها تا آنجا شايسته و پسنديده است که صرفا به خاطر خود محبت خلاصه نشود و گريه براي گريه نباشد. به عبارت ديگر منجر به اين نشود که ما در عوض پاسداري از پيام حماسه عاشورا، به عزاداري بر حماسه‌سازان عاشورا بسنده کنيم. جامعه شيعه و ايراني در طول تاريخ و به خاطر عوامل گوناگون از تبليغ شعارهاي عاشورا بازماند.

در مقابل به درج و نشر يک‌سري تحريفات در اين حماسه کمر بست که باعث وقفه در عملي شدن شعارهاي عاشورا گرديد. استاد مطهري، عوامل مؤثر در بروز اين تحريفات را، اضافه بر دشمني و غرض ورزي دشمنان، حس اسطوره‌سازي مردم و دوستي دوستان که در همه وقايع جهاني مشترک بوده و هست، يک عامل خصوصي را نيز در پيدايش تحريف در واقعه عاشورا دخيل مي‌داند وآن نوعي سوء استفاده و بد برداشت کردن از سفارش اولياي دين به اقامه عزاي حسيني و زنده نگاه داشتن نام و خاطره اوست که به تدريج سبب شد بعضي مرثيه‌خوان‌هاي حرفه‌اي پيدا شوند و کم‌کم مرثيه‌خواني هم يک فن و هم وسيله امرار معاش گردد. با اين توجيه که چون گرياندن براي امام حسين اجر و ثواب دارد، پس به حکم قاعده «هدف، وسيله را مباح مي‌کند» از هر وسيله‌اي مي‌توان در اين جهت استفاده کرد. در ادامه اين روند است که وارد کردن جعل و دروغ در اين زمينه در نظرعده‌اي مشروع و کم‌کم رايج مي‌شود. (5)


به همين خاطر است که مي‌بينيم در طول تاريخ پس از انقلاب عاشورا، پدران و مادران ما، براي حسيني ماتم گرفته‌اند که در شب عاشورا و فارغ ازخيال فردا، براي قاسم نوجوانش مجلس عروسي مي‌گيرد؛ براي حسيني گريسته‌اند که در روز عاشورا جنيان به کمک و حمايتش آمده‌اند؛ آنها براي مرگ حسيني عزاگ رفته‌اند که روزي که کشته شد، هر سنگي را در هر نقطه‌اي از زمين که بر مي‌داشتند از زيرآن خون تازه مي‌جوشيد؛ براي حسيني گريه کرده‌اند که وقتي متولد شد، جد و مادرش برايش گريستند، چون مي‌دانستند روزي روزگاري به طرز فجيعي و با لب تشنه و تنها در صحرايي خشک شهيد خواهد شد. همه ما اين موارد و نظاير آنها را در خلال روضه‌ها و نوحه‌ها بسيار شنيده‌ايم. در همه اينها عنصر اسطوره‌سازي بسيار قوي است؛ همچنان‌که ويل دورانت مي‌گويد: «دين هرچه اسطوره‌اي‌تر باشد، دين‌تر است.»(6)


هدف مروجان اين وضع نيز، بيشتر تحريک عواطف مردم بوده است؛ چراکه با اين روش مردم با يک امرماوراء طبيعي، فوق بشري و سرشار از رمز و راز روبه‌رو مي‌شدند که براي خاضع کردن عقل و قانع نمودن دل، بسيار مؤثر ونافذ بود. در حالي که عاشورا اين نيست که با تلاش شماري منبري و مداح حرفه‌اي، مردم را به در يک روز معين به بر سر و سينه زدن وادارند و در معابر روان سازند. عاشورا، پرچم اجراي عدالت است و اگر شيعه کوتاهي نکرده بود و آن را به جهانيان شناسانده بود، امروز عاشورا همه محيط‌هاي انساني را با عدالت و انصاف آشنا کرده بود. (7)


چه بايدکرد؟

پس از چهارده قرن، هنوز همه ما زخمي آن روز واقعه هستيم. اين همه سال قاعدتا در خاموشي و به فراموشي سپردن يک رويداد تاريخي کفايت مي‌کند. در حالي که مي‌بينيم هر چه هم زمان مي‌گذرد، خاطره عاشورا پرشورتر، پررنگتر و باروح‌تر در هر زمان و مکان و ذهن و زباني، جلوه‌گري مي‌کند. راز اين مانايي، هم در هيبت و عظمت عاشورا و هم در نياز و تمنايي است که مردم به اين مکتب انسان‌ساز احساس مي‌کنند، نهفته است. روشن است که حتي بي ‌عنايت و حمايت ما، اين حماسه سترگ قادر به حفظ ثبات و اقتدار خود در ذهن و زبان خلق خواهد بود اما استفاده کردن و فيض بردن از درسهاي حيات بخش عاشورا ديگر وظيفه ماست. به جاي آنکه هر ساله چند شب قبل از روز عاشورا نوحه‌خواني کنيم و آغاز حماسه کربلا را از روز تاسوعا بدانيم و تا عصر عاشورا پايان دهيم، بايد چشم‌ها را بشوييم و جور ديگر ببينيم.

 

اکنون ديگر نه فقط بر مرگ حسين و يارانش که لازم است بر اين شيوه ماتم‌سرايي خويش نيز ماتم بگيريم. به راستي کدام آدمي است که (فارغ از شيعه و يا سني بودنش) قصه جانسوز کربلا را بشنود و بغض راه گلويش را نبندد؟ هدف اگر گريه و اندوه محض باشد، مگر اولين چشم‌هايي که بر اين واقعه گريستند، همان کساني نبودند که حسين و يارانش را به شهادت رساندند؟

البته که نوع نکوداشت و عزاداري حسيني بايد پرشور برگزار شود، اما باور کنيم که شور بدون شعور هم ارزشي ندارد. يادمان باشد ما در فضاي دين و مذهبي تنفس مي‌کنيم که معرفت پرور، فلسفه دوست و دانش محور است و همين زمينه خوبي است تا برگ برگ صفحات تاريخش را که اتفاقا عاشورا سرآمد همه آنهاست، موشکافي و بازخواني کنيم و در کنار «تجليل» از آن، به «تحليل» آن نيز همت نماييم.

و نخواهيم که به جهت فرار از وظيفه دشوار امر به معروف و نهي از منکر و شانه خالي کردن از بار تعهد و مسئوليت در چگونه زيستن، ياد و خاطره حماسه حسيني را چنان سطحي و کم عمق جلوه دهيم که از آن فقط به تحريک عواطف و احساسات مردم بسنده کنيم. نخواهيم که ضمن برپايي هماره عزاداري‌هاي مرسوم، هزينه کردن در شکل و شمايل هيأت‌ها، تهيه نمادهاي تزئيني، گرياندن و گريستن به وسيله نوحه‌ها و روضه‌هاي غير مستند و سرانجام تبديل کردن قافله سالار کربلا به عنوان فيلتري براي عبور از يوم الحساب، به فروع قضيه توجه و از اصل آن دور شويم.


فراموش نکنيم که در زنده نگاه داشتن ياد و خاطره عاشورا، دانش کم خطرناک است. در هنگام عزاداري حسيني، ما نه فقط در مقابل وجدان خويش که در برابر نسل جوان و نوجوان نيز مسئوليت داريم که آنچه مي‌کنيم و مي‌گوييم برپايه مستندات و واقعيات تاريخي باشد. چراکه ميزان ضرباتي که در طول تاريخ از ناحيه دوستان بر اين حماسه رسيده است، بيش از ضرباتي است که در آن روز واقعه از ناحيه دشمنان به حماسه‌سازان آن وارد شده است. در اين راه، البته همه موظف و مسئوليم. به ويژه جماعت معلمان که حاملان و مروجان فرهنگ جامعه هم به شمار مي‌روند.

 

با اميد به آن‌که پيام‌رسانان و عاملان خوبي براي شعارهاي عاشورا باشيم، حسن ختام اين گفتار را کلام مشهور و محبوب دکتر شريعتي قرار مي‌دهيم که: 
«آنان که رفتند، کاري حسيني کردند و آنها که ماندند، بايد کاري زينبي کنند وگرنه يزيدي‌اند. »(8)

 

 

-------------------------------------------
پي‌نوشت‌ها:

1-مليکان، مصطفي/عاشورادرگذاربه عصرسکولار/انتشارات کوير/تهران/1383/ص230
2-محمدي، مجيد/همان/ص208
3-سروش، عبدالکريم/قمارعاشقانه/انتشارات صراط/تهران/1379/ص165
4-ملکيان، مصطفي وديگران/همان/ص227
5-مطهري، مرتضي/حماسه حسيني/جلدسوم/انتشارت صدرا/تهران/1365/ص281
6-سروش، عبدالکريم/همان/ص145
7-حکيمي، محمدرضا/عاشورا، مظلوميتي مضاعف/انتشارات دليل ما/تهران/1382/ص32
8-شريعتي، علي/حسين وارث آدم/انتشارات قلم/تهران/1367/ص208

هیچ نظری موجود نیست:

روش نصب balena etcher در سوسه لینوکی

ابتدا داریم curl -1sLf 'https://dl.cloudsmith.io/public/balena/etcher/setup.rpm.sh' | codename="tumbleweed" sudo -E bas...